برای فرشته ام که زود آسمانی شد

25بهمن

هوالحی سلام جان دلم هرچی بیشتر میگذره بیشتر ابراز وجود میکنی بیشتر حال مامانت رو بد میکنی تا باورت کنم عزیزم؟من که باورت داشتم از همون روز اول. بابایی هم حسابی شیفته ات شده گلم. مدام کنارم میشینه و دستش رو میذاره رو دلم و میگی الان نی نیمون کجاست؟ بعد از چند روز که خونه مامان جونت بودیم ذیشب اومدیم خونه. حالم اصلن خوب نیست از صبح. حالت تهوع شدید دارم. البته اینم بگم که دیگه از دردهای هفته ی پیش خبری نیست. دکترت گفت داری لانه گزینی میکنی و در تلاش و تکاپویی ای واسه همین من درد دارم. چند روزه که ارومی و این یعنی از مرحله لانه گزینی با موفقیت عبور کردی نفسم. امیدوارم جای گرم و نرمی واسه خودت پیدا کرده باشی و راحت باشی....   ...
25 بهمن 1390

تو خورشیدی به داد من رسیدی

فدای تو شاید خودت هیچ موقع نفهمی که چه لطف بزرگی در حق من کردی با اومدنت با تو رشته ی پیوند مامانت با خدا محکم شد، چیزی که خیلی وقت بود منتظرش بود اما نمیشد با اومدن تو اراده ام قوی شده و راحت میتونم یک نه ی محکم بگم به همه ی چیزایی که چند ساله اسیرشون بودم البته فکرای بد بد نکنی راجع به مامانت این اسارت مربوط میشه به یکسری وابستگی های عاطفی که مامانت داشت و خییلی وقت بود میخواست رها بشه اما نمیشد اما امروز یکی از اونها اتفاق افتاد و رها شدم بدون هیچ حس از دست دادنی چون تو رو دارم انگار همه چیز تو زندگیم هست بعد بیشتر برایت خواهم گفت. پی نوشت: دیروز مامانی جونت و خاله ها و داییت از اومدنت باخبر شدند. همه شاد و ذوق زده شدن...
18 بهمن 1390

شبی به یاد ماندنی17بهمن

سلام عزیز دلم این اولین نوشته ای که اینجا برایت مینویسم امشب برای من بهترین شب زندگی ام بود بعد از ده روز بلاتکلیفی و درد بالاخره تست بیبی چک + شد تو این مدت مامانت دوتا بیبی چک دیگه رو هم امتحان کرده بود ولی خودت رو قایم کرده بودی. دقیق نمیدونم چند روزه ای اما دوهفته ای هست که حست میکردم با وجود اینکه تستها منفی بود واییییییییی که چقدر حرف با تو دارم دوساعته که اشک از چشام پاک نمیشه من که طاقتم نیومد تاصبح صبر کنم واسه چک کردن، چجوری نه ماه رو دووم بیارم طفلی بابات رو هم بیخواب کردم ولی انگار خیلی به این بیبی چکها اعتماد نداره، دوباره خوابید..... بی خیال مهم اینه که من و تو بیداریم و با همیم.... راستشو بخوای هنوز خ...
17 بهمن 1390
1